شهاب مرادی، شعورسنجِ روابط بین الملل

سخنان اخیر شهاب مرادی رییس اسبق سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران عجیب و جنجالی بود. او که روزگاری چون پرنده ای خوش الحان بر آنتن تمام شبکه های صداوسیما نشسته بود و آواز هدایت و تربیت و معرفت سر می داد این بار به حیطه ی دیپلماسی و روابط بین الملل هم ورود کرد و هر مقام و مسئول طرفدار مذاکره با آمریکا را احمق و بیشعور قلمداد کرد!
قضیه از چه قرار است؟
آیا شهاب مرادی با یک ماموریت و درخواست مشخص از جانب یک گروه سیاسی به تلویزیون آمده بود تا چنین حکمی بدهد و به خانه برود؟
به گمانم خیر.
تصور و برداشت شخصی من چنین نیست. جریانات سیاسی و اقتصادی پیدا و پنهانِ مخالفِ مذاکره با آمریکا هم تریبون ها و منابر فتّ و فراوان دارند هم این که اساسا نیازی به پیغام و پسغام و پیک و چاپار نمی بینند و کار خودشان را می کنند. به همین دلیل من ترجیح می دهم اساسا سراغ بحث ضرورت و عدم ضرروت موضوع مذاکره و توصیف حال و روز امروز ایران نروم و در عین حال موضوع جناب شهاب مرادی را از دو منظر دیگر ببینم:
اولی؛ دنیای رسانه.
دومی؛ جامعه شناسی سیاسی و مطالعات طبقات و نقش ها.
چه می شود که یک رسانه ی حاکمیتی که به طور کامل در سراشیبی عدم محبوبیت و از دست رفتن نفوذ اجتماعی قرار گرفته و با هزینه های چند هزار میلیارد تومانی اداره می شود برای آن که نامش بر سر زبان ها بماند به چنین راهکارهایی متوسل می شود و در حساس ترین مباحث سیاسی تخصصی و مرتبط با منافع ملی؛ دست به دامن یک سلبریتی خاص می شود؟ روزی به یک چهره ی مشهور کفن هدیه می دهند روزی دگر چنین افاضاتی بیان می شود؟ چه می شود که رسانه ی حاکمیتی به این راحتی تنها به یک جریان فکری و سیاسی تریبون می دهد و هیچگاه هیچ کارشناس و متخصصی نمی تواند در یک برنامه زنده با همین لحن و با همین شدت و حدت درباره ی مذاکره عکس این نظر را بیان کند؟
رسانه ای که با دنیایی از بودجه و اعتبارات نه تنها در برابر شبکه های ماهواره ای بلکه در برابر چهار تا دابسمش اینستاگرامی و چند یوتیوبر به طور کامل شکست خورده این راه را تا کجا می تواند ادامه دهد و مسئولیت پیامدهای قطبی سازی اجتماعی را تا چه اندازه خواهد پذیرفت؟
موضوع سخنان جنجالی شهاب مرادی از منظر جامعه شناسی سیاسی و ارزیابی کنش نقش طبقه و مطالعات نابرابری نیز شایان تامل است. در یک کشور چه اتفاقی روی می دهد که قشر و گروه معمم که از یک پسزمینه ی تاریخی دور و دراز ریشه های اجتماعی و جایگاه ارزشی و اخلاقی برخوردار است به جایی می رسد که از رسالت اصلی خود دور می افتد و برای کسب شهرت و اعتبار و قدرت از هر امکان و ابزاری استفاده می کند؟ چرا در جامعه ای که هزاران روحانی کارگر و گچکار و خادم واقعی داریم عده ای هم به راحتی می توانند تنها با اتکا به لباس و گروه صنفی خود در هر میدانی پیشتاز باشند؟ چرا در برنامه های تلویزیونی بسیاری از معممین از سیاست و روابط بین الملل گرفته تا اقتصاد پزشکی تمدن فرهنگ روانشناسی و هر موضوع تخصصی دیگری به راحتی اظهار نظر می کنند و بزرگان حوزه ی علمیه نیز هیچ واکنش آشکاری ندارند؟
این روزها در سایت های اینترنتی؛ موضوع دیگری که توجه مرا جلب کرد اعلان تبریک شهاب مرادی خطاب به غلامعلی حدادعادل بود که در یک روزنامه منتشر شده بود. ایشان تولد نوه ی دلبند حدادعادل را تبریک گفته و از او و خانواده اش تشکر کرده بود که نام خدیجه را برای فرزندشان انتخاب کرده اند. همین؟ فقط انتخاب نام کافیست؟ احیانا شهاب مرادی در مورد حواشی دور و دراز مرتبط با مدرسه ی خصوصی فرزند حدادعادل و دیگر مسئولین؛ هیچ توصیه و تبریک و تسلیتی نداشت؟ اگر صد هزار غلامعلی نانوا و کارگر و خیاط و دستفروش و نقاش و بقال اسم دختر یا نوه ی خود را خدیجه بگذارند شایان تبریک نیست و فقط یکی از آن غلامعلی ها باید بر صدر بنشیند و قدر ببیند؟ اینها سوالاتی هستند که بد نیست مرادی و امثال او بدانها بیاندیشند و با خود فکر کنند چه شد که جایگاه روحانی در جامعه ی امروز ایران تغییر کرد.
۳۱۱۳۱۱
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "شهاب مرادی، شعورسنجِ روابط بین الملل" هستید؟ با کلیک بر روی بین الملل، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "شهاب مرادی، شعورسنجِ روابط بین الملل"، کلیک کنید.