شاعرانگی در میانه ویرانی – ساینس بلاگ

شاعرانگی در میانه ویرانی - ایسنا

«من هر روز از زندگی ام را با اسرائیل بیدار شده ام و با اسرائیل خوابیده ام.» فواد الخوری عکاس لبنانی این جمله را می گوید و بعد تاکید می کند که «دیگر از این وضع خسته شده» است.

به گزارش ساینس بلاگ هم میهن نوشت: «من هر روز از زندگی ام را با اسرائیل بیدار شده ام و با اسرائیل خوابیده ام.» فواد الخوری عکاس لبنانی این جمله را می گوید و بعد تاکید می کند که «دیگر از این وضع خسته شده» است. پس از دو ماه بمباران شدید لبنان توسط اسرائیل الخوری در نوامبر گذشته با حال و احوال نزار وارد پاریس شد. «در هر یک از جنگ هایی که من تجربه کرده ام – در سال های ۱۹۶۷ ۱۹۸۲ ۲۰۰۶ و ۲۰۲۴ – هر بار سطح خشونت افزایش یافته است.»

الخوری در سال ۱۹۶۷ ۱۵ساله بود که اسرائیل کل فلسطین تاریخی و همچنین بخش هایی از سوریه و مصر را اشغال کرد. او می گوید: «ما احساس ضعیف بودن داشتیم. همسایه ای داشتیم که خیلی قوی بود و از سمت قدرت شماره یک جهان حمایت می شد. این مسئله باعث شد باور کنیم که زندگی در لبنان یا در واقع در جهان عرب ارزش چندانی ندارد.» در سال ۱۹۷۲ اسرائیلی ها به بیروت حمله کردند و غسان کنفانی نویسنده و روزنامه نگار فلسطینی را کشتند. سال بعد آنها سه افسر سازمان آزادی بخش فلسطین را در خانه هایشان در محله وردون پایتخت کشتند. «ما در دهه ۱۹۷۰ متوجه شدیم که همه چیز می تواند نابود شود چراکه لبنان بر روی گل ساخته شده است.»

در همین زمین باتلاقی است که الخوری تقریباً به مدت ۵۰ سال کار حرفه ای عکاسی خود را ادامه می دهد و عکس های خود را در مجموعه های مدون در موزه های بزرگ به نمایش می گذارد. الخوری در مجموع ۴۰ کتاب تالیف کرده تعدادی فیلم کوتاه ساخته و بنیاد تصویر عربی را بنا نهاده است. الخوری یکی از مهم ترین عکاسان جهان عرب محسوب می شود. خیلی ها او را کارتیه برسون لبنانی نام نهاده اند. الخوری تنها یک بار برسون را در یک مهمانی در آژانس عکس مگنوم در ساتل ۱۹۹۳ ملاقات کرده است. در آن ملاقات برسون به الخوری گفت:«عکس هایت را دیده ام. خیلی خوب هستند.»

یافتن موقعیت های تعلیق در جنگ ثبت پرتوی از نور یا ثبت لحظه ای غیرمنتظره در قالب زمان سبک منحصربه فرد الخوری در عکاسی است. این سبک عکاسی است که عکس های الخوری را از زمان فراتر می برد. او در یک سفر به مصر تاریخ این کشور را عکاسی کرد به تنهایی به ترکیه سفر کرد و یک مستند ساخت و در میانه هرج و مرج و ویرانی روایتی شاعرانه کشف کرد. 

اگرچه الخوری مدتی را صرف عکاسی از کشورهای خارج از خاورمیانه کرده است اما بیشتر به خاطر عکس های نمادین خود از یاسر عرفات در قایقی که او را در طول جنگ داخلی لبنان از بیروت خارج کرد و تصاویری از مرکز بیروت ویران شده پس از پایان جنگ داخلی و پرتره های برجسته از فلسطینی ها شناخته شده است. درگیری و ارتباط شخصی و حرفه ای او با لبنان و همسایگانش پایه و اساس کار اوست. خانه اش هنوز در لبنان است. او می گوید: «فلسطین و سوریه در خانواده من مانند یک خواهر و برادر بودند. سوریه فلسطین – یا آنچه از آن باقی مانده است – و لبنان اثری بسیار قوی را در ذهن من حک کرده اند.

زیرا ما زبان گفتاری یکسان غذای مشابه فرهنگ مشابه آب و هوا و تاریخ مشابه داریم. من نمی دانم ما سه کشور چگونه می توانیم با اسرائیل کنار بیاییم.» مادر الخوری به عرب بودن خود افتخار می کرد و در سال ۱۹۶۷ وقتی که اسرائیل دست به اشغال برخی کشورهای عربی زد بسیار ناراحت بود. الخوری به یاد می آورد که خانواده او به سخنرانی استعفای جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر گوش دادند. الخوری می گوید: «جنگ شش روزه به احساسات او بسیار ضربه زد.» 

اگرچه الخوری از کودکی شروع به عکاسی کرد اما ابتدا راه پدرش را دنبال کرد و در رشته معماری تحصیل کرد و برای پایان نامه خود در مورد معماری محلی صنعا مدتی را در یمن گذراند. با در دست داشتن مدرک تحصیلی از بریتانیا در سال ۱۹۷۹ به لبنان بازگشت و آماده ساخت وساز در کشوری شد که جنگ داخلی و ویرانی در آن بسیار به چشم می آمد.

پارادوکس ساخت و ساز با ویرانی برای الخوری حل نشد. او به جای اینکه در شرکت معماری کار کند تصمیم گرفت با دوربین خود به خیابان های بیروت برود و زندگی روزمره شهر و مردم شهر را ثبت کند. «مردم من را عکاس جنگ می خوانند فقط به این دلیل که اولین کار مهمی که انجام دادم عکاسی از جنگ بود. اما من عکاس جنگ نیستم.» 

برخلاف خبرنگاران خارجی که با بودجه های هنگفت وارد بیروت شدند و در هتل هایی که برق و آب لوله کشی داشت اقامت کردند الخوری از بیروت غربی که خانه او بود عکس گرفت و زمانی که درگیری ها کمتر بود به مناطق دیگر رفت. او هنوز نمی دانست که عکاسی قرار است به حرفه اش تبدیل شود. ارتباطی با هیچ آژانس مطبوعاتی نداشت و ضرب الاجلی هم در کار نبود. او به تنهایی کار می کرد و هرگز به خط مقدم جنگ که اکثر عکاسان در آنجا بودند نرفت. چون می ترسید. علاوه بر این معتقد بود که جنگ صرفاً در خط مقدم جریان ندارد. بلکه اصل جنگ در پشت خط مقدم در جریان است. 

«خارجی ها در مورد چشم انداز صحبت می کنند. سریع متوجه شدم که این مسئله هیچ معنایی ندارد. بنابراین من به پشت صحنه اکتفا کردم و هر روز عکسی می گرفتم که نشان دهنده زندگی مردم باشد. یک آرایشگر بود که کارش را از دست داده بود و هر چه لازم بود از صندلی و آینه گرفته را برداشت و در خیابان قرار داد. یا مردی که صندلی راحتی را گرفت و با مسلسلی در دست روی آن نشست و شاید منتظر اسرائیلی ها بود.»

در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ الخوری از شرایط و موقعیت سخت مردم در طول جنگ داخلی عکاسی کرد: زنی با لباس سفید و کفش پاشنه بلند که کیسه های سنگینی را در گذرگاهی بین دو نیمه شهر حمل می کرد یک پیک نیک در طبیعت بعلبک آن هم زمانی که بچه های خیابانی در حال بازی کردن در نزدیکی بندرگاه بودند کمی بعد او به عنوان عکاس فیلم فیلمساز آلمانی Volker Schloendorff در سال ۱۹۸۱ با عنوان «Circle of Deceit» استخدام شد که در مرکز شهر بیروت با ثبت صحنه هایی از جنگ واقعی در پس زمینه فیلمبرداری شد. این تصاویر از بیروت قبل حین و بعد از تهاجم اسرائیل در اولین کتاب عکاسی الخوری در سال ۱۹۸۴ به نام «رفت و برگشت بیروت» منتشر شد.

تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ چرخشی شدید در جنگ داخلی ایجاد کرد و در پایان تابستان نقطه عطفی غیرمنتظره در حرفه الخوری بود. در ۶ ژوئن اسرائیل با هدف بیرون راندن سازمان آزادی بخش فلسطین و ایجاد یک دولت مسیحی مارونی طرفدار اسرائیل به لبنان حمله کرد. ارتش اسرائیل به سرعت به سوی بیروت پیشروی کرد و نیمه غربی شهر را به مدت دوماه ونیم محاصره کرد. جهان در صفحه های تلویزیون شاهد حمله اسرائیل از هوا زمین و دریا با استفاده از گلوله های فسفری و بمباران بیمارستان ها بود. برق قطع شد و آب و غذا کمیاب بود.

حدود ۵ هزار و ۵۰۰ نفر در بیروت جان باختند. بیشتر کشته ها و زخمی ها غیرنظامیان بودند. الخوری در آن زمان در خیابان بلیس در نزدیکی دانشگاه آمریکایی بیروت با برادرش مروان جوسلین صعب فیلمساز فقید و سلیم نسیب روزنامه نگار و نویسنده زندگی می کرد. هر سه در آن زمان در راستای تبلیغ آرمان آزادی فلسطین فعال بودند. صعب برای تلویزیون فرانسه گزارش می داد و نسیب برای روزنامه فرانسوی لیبراسیون می نوشت.

صعب در مصاحبه ای در تلویزیون سوئیس در سال ۱۹۹۹ احساساتی را که دوستانش در هنگام ثبت وقایع داشتند را توصیف کرد. این روش آنها برای دفاع از شهرشان در برابر اسرائیلی ها بود. او گفت که اگرچه محاصره بیروت وحشتناک بود اما آنها احساس می کردند در طریق مقابله با بی عدالتی و عدم مدارا با اشغالگر با ایده های خود به یک هارمونی رسیده اند. صعب به یاد می آورد که به جز پنیر فرآوری شده و ساردین چیز زیادی برای خوردن وجود نداشت. الخوری به یاد می آورد که فقط تُن ماهی می خورد و چای می نوشید.

چند روز قبل از پایان آگوست ۱۹۸۲ الخوری و هم اتاقی هایش شایعه ای شنیدند مبنی بر اینکه توافقی صورت گرفته است و فلسطینی ها که از بیروت غربی محافظت می کردند خواهند رفت. او با برادر و یکی از دوستانش در گرمای تابستان به سمت باربیر محله ای که مقر سازمان آزادی بخش در آن بود راه افتاد. او به خاطر می آورد که بیش از یک ساعت طول کشید: «تخریب های بسیار اجساد بسیار و بوی بدی وجود داشت.»

هنگامی که به آنجا رسیدند او از محمود لابادی سخنگوی ساف پرسید که اگر ساف بیروت غربی را که تا این لحظه در جنگ داخلی در کنترل آنها بود رها کند برای او و هم اتاقی هایش چه مسیحی و چه یهودی چه اتفاقی می افتد؟ لبادی به حرف هایش گوش داد و بعد برای چند ساعت ناپدید شد. پس از بازگشت به الخوری گفت که برای او برادر و دوستانش لباس های نظامی چکمه و چفیه درمی آورند و باید در کنار دیگر مبارزان فلسطینی آماده حرکت باشند. لبادی به قولش عمل کرد.

به دنبال ترکیبی از فشار نظامی اسرائیل و دیپلماسی ایالات متحده بیش از ۱۴ هزار مبارز فلسطینی پیشتر بیروت را ترک کرده بودند اما صبح روز ۳۰ آگوست ساکنان آپارتمان خیابان بلیس خود را در آتلانتیس یافتند؛ کشتی ای که آندریاس پاپاندرئو نخست وزیر یونان برای آوردن یاسر عرفات و ۶۰ نفر از نزدیکانش به آتن اعزام کرده بود.

الخوری می گوید که هنوز نمی داند چرا او برادرش و دوستانش از معدود افراد خوش شانسی بودند که در خروج خاطره انگیز عرفات از بیروت او را همراهی کردند. صعب که قبلاً در سال ۱۹۷۸ از عرفات در مستند «نامه ای از بیروت» فیلمبرداری کرده بود نیز گفت که نمی دانست چطور شد که همراه عرفات شدند. لابادی که ریاست روابط عمومی ساف در بیروت را بر عهده داشت و همه روزنامه نگاران خارجی و داخلی را می شناخت مطمئناً از عرفات که در یک نبرد بزرگ شکست خورده بود و به دنبال دوستانی بود که با هدف او همدل بودند چراغ سبز دریافت کرده بود.

الخوری یک عکاس با استعداد با یک پیشینه ممتاز بود. صعب فیلمساز و گزارشگر تلویزیون فرانسه و نسیب روزنامه نگار یهودی بود که برای یک روزنامه فرانسوی چپ گرا گزارش می داد. بدون شک می شد به گزارش صادقانه این افراد درباره خروج تاریخی ساف از بیروت اعتماد کرد.

۴۴ ساعتی که آنها در آتلانتیس گذراندند لحظاتی بود که در زمان معلق شده بودند. ناوشکن های آمریکایی و فرانسوی کشتی را در دو طرف همراهی می کردند و جت های جنگنده بالای سرشان پرواز می کردند اما در کشتی برای مسافرانی که تازه از محاصره بیرون آمده بودند زمان استراحت بود.

الخوری شروع به عکس گرفتن کرد و هشت رول فیلمی را که با خود آورده بود جیره بندی کرد. نسیب برای روزنامه لیبراسیون با عرفات مصاحبه کرد. مروان به صعب کمک کرد و او مستندی ساخت که بعداً به «کشتی تبعید» («Le Bateau de l’Exil») معروف شد. عکس های مهیج الخوری از عرفات و همراهانش در آتلانتیس تاریخی شد. وقتی آنها در بندر پیرئوس پیاده شدند همه آژانس های عکس آنجا بودند و همه می خواستند عکس های الخوری را بخرند. الخوری که از نظر روحی و جسمی خسته شده بود به یک کار ثابت و سابقه کاری نیاز داشت. آژانس عکس فرانسوی Sygma او را استخدام کرد. او می گوید: «حالا دیگر من عکاس شده بودم.»

مجلات پاریس مچ و لایف از الخوری خواستند تا حقوق انحصاری عکس های آتلانتیس را به آنها بفروشد اما وقتی دو هفته بعد گریس کلی بازیگر و شاهزاده موناکو درگذشت این رویداد بر اخبار غالب شد و عکس های آتلانتیس هرگز منتشر نشدند. 

الخوری در پاریس اقامت گزید اما پس از یک سال از سیگما استعفا داد زیرا فهمید که برای خبرنگاری ساخته نشده است. او آژانس دیگری به نام رافو پیدا کرد که احساس می کرد به کاری که می خواست انجام دهد نزدیک تر است. او دوست داشت عکس هایی که تفکربرانگیز بودند و احساسات را منتقل می کردند ثبت کند. رافو یکی از قدیمی ترین آژانس ها در فرانسه بود و عکاسان افسانه ای نظیر روبرت دویزنو سابین وایس و ویلی رونیس برای رافو کار می کردند.

در اواخر دهه ۱۹۸۰ الخوری از کتابخانه ملی فرانسه برای یک پروژه عکاسی در مصر کمک مالی دریافت کرد تا سفری را که عکاس فرانسوی ماکسیم دو کمپ و نویسنده گوستاو فلوبر در سال های ۱۸۴۹ و ۱۸۵۰ انجام دادند تکمیل کند. الخوری به مدت دو سال به مصر سفر کرد و در امتداد رود نیل رانندگی کرد. به سختی یکی از دهکده هایی را که فلوبر زیبا توصیف کرده بود پیدا کرد. در آن زمان بود که او متوجه شد حتی تخریب می تواند زیبا باشد؛ مفهومی که از آن زمان او را پریشان کرده است.

هنگامی که او به پاریس بازگشت آثارش به نمایش گذاشته شد و تبدیل به کتابی شد به نام «سریال مصر» («Suite Egyptienne») که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. اگرچه عکاسی الخوری شهرت قابل توجهی پیدا کرده بود اما «همیشه شکی در میان بود سوال همیشگی این بود که آیا در موقعیتی هستید که بتوانید کارتان را روز به روز نمایش دهید یا نه. هر روز یک مبارزه بود. شما باید منابعی را در درون خود پیدا می کردید تا ادامه دهید و این یک نبرد دائمی با خود بود. بسیاری از عکاسان این حرفه را ترک کردند. اما من آنقدر عکاسی را دوست داشتم که نمی خواستم آن را ترک کنم.»

درست زمانی که الخوری در این فکر بود که بعداً چه کاری انجام دهد دومینیک اِد نویسنده لبنانی از او برای یک پروژه عکاسی در بیروت مشاوره خواست. جنگ داخلی ۱۵ ساله به تازگی به پایان رسیده بود و اِد می خواست عکاسان برجسته مرکز ویران شده شهر را مستند کنند. سه عکاس مگنوم به نام های جوزف کودلکا رنه بوری و ریموند دپاردون به همراه گابریل باسیلیکو و رابرت فرانک به این پروژه دعوت شدند.

الخوری فکر نمی کرد که در این گروه قرار بگیرد اما او ششمین عکاس پروژه شد. در آن زمان او به طور قابل توجهی جوانتر از برخی از عکاسان بود و تنها عکاسی بود که اهل بیروت بود. اِد یک آپارتمان برای عکاسان اجاره کرد و در طول روز این آپارتمان به کافه و دفتر مرکزی عکاسان تبدیل شد. الخوری به یاد می آورد که مردمی که به واسطه جنگ آواره بودند افراد بی پول و بی پناه از مشتریان کافه بودند.

او می گوید: «وقتی رسیدم بیشتر از همه عکاس های خارجی وحشت داشتم.» در ابتدا او از شدت وحشت فلج شد و از اینکه باید در کنار این عکاسان بزرگ شروع به کار کند وحشت داشت. پس از چند هفته او طرحی را ارائه کرد که شبیه نحوه عکاسی او در جنگ داخلی بود. «طرح در مورد ثبت چگونگی جریان داشتن زندگی در بیروت بود. من می خواستم راهی برای نشان دادن ویرانی بدون اینکه فقط زیبا باشد پیدا کنم.»

یک روز بارانی او با رابرت فرانک تنها بود و از او پرسید کجا می خواهد برود. فرانک گفت که می خواهد به دنبال ردپای عشق بگردد. «او با این جمله مرا کشت. اما ما به دنبال ردپای عشق رفتیم.» آنها از محیطی که اِد به آنها اختصاص داده بود فراتر رفتند و خود را در خیابان دمشق یافتند. «همه چیز ویران شده بود. پسری با عصا آمد به ما سلام کند چون دیدن یک خارجی یا هر انسان دیگری در آن زمان برایشان خوشایند بود. وقتی به رابرت سلام کرد رابرت دستش را گرفت و باز کرد.

روی کف دستش خالکوبی بود که روی آن نوشته شده بود «عشق». مجموعه کارهای خارق العاده ای که این عکاسان تولید کرده اند لحظاتی بی نظیر را به تصویر می کشیدند. این مجموعه در سال ۱۹۹۲ در کتاب «مرکز شهر بیروت» منتشر شد و شامل ۴۰ صفحه چهار رنگ و ۹۰ صفحه سیاه و سفید بود. این کتاب حالا نایاب است و دیگر چاپ نمی شود. فروشندگان اغلب کتاب را ۲۰۰۰ دلار قیمت می گذارند.

زمانی که قرارداد اسلو در سال ۱۹۹۳ امضا شد به الخوری چندین مأموریت داده شد. از جمله یکی از آنها از طرف پاریس مچ – معتبرترین مجله فرانسه برای عکاسی خبری – برای عکاسی از فلسطینی ها. او به مدت دو سال به کرانه باختری و غزه رفت و آمد کرد. او نمی دانست که دنیای فلسطینی ها چقدر محصور و محدود است و امیدوار بود عکس هایش مردم را متقاعد کند که فلسطینیان را از دریچه جدیدی ببینند. «وقتی با عکس های فلسطینی ها در مدارس یا خانه برگشتم آنها افراد این عکس ها را به عنوان مردم عادی دیدند و تصمیم گرفتند عکس ها را منتشر نکنند. حتی با وجود توافق اسلو من فکر می کنم که آنها نمی خواستند فلسطینی ها را به عنوان مردم عادی ببینند.»

در سال ۲۰۱۹ الخوری فیلم کوتاهی به نام «هیچ چیز برای از دست دادن» ساخت که در آن به داستان فلسطین از دست دادن مادرش از دست دادن معشوقه اش و از دست دادن اعتقاداتش می پردازد. او در این فیلم چنین روایت می کند:

سرزمین آنها توسط شهرک های یهودی نشین سوراخ سوراخ شده است. فلسطینی ها سرزمین شان را از دست دادند. پس از دهه ها اشغال استعمار طرد و دروغ آن ها محصور در خشکی رها شده اند. در دیوارها محصور می شوند. مقاومت شجاعت می خواست. تماشای مرگ فرزندانشان شجاعت می خواست. پذیرش شکست به شجاعت بسیار بیشتری نیاز دارد. غزه ماشینی است که رویاها را محو می کند. حتی مبارزه آنها غیرممکن شده است. آنها سنگ پرتاب کردند لاستیک سوزاندند و تونل حفر کردند. فقط می بینم که طناب اشغال در هر لحظه سفت تر می شود. بنابراین معاهدات صلح را امضا کردند که چیزی بیشتر از جوهر روی کاغذ نبود. هنگامی که آنها در راهپیمایی بازگشت به مرز رسیدند اسرائیل با شلیک گلوله از آنها استقبال کرد.»

این بدبینی ریشه در ناامیدی او از قدرت عکاسی داشت. هنگامی که او شروع به عکاسی در کرانه باختری و غزه کرد با این ایده که می تواند دید مردم نسبت به فلسطینیان را تغییر دهد انگیزه داشت. اما وقتی متوجه شد که عکس هایش قدرت تغییر افکار عمومی را ندارند ناامیدی بزرگی برایش ایجاد کرد.

آثار الخوری چه در عکاسی و چه در نویسندگی همیشه شاعرانه بوده است و او سال ها عکاسی را با نوشتن ترکیب کرده است. در سوژه های چالش برانگیزی که به عهده گرفته است او همیشه آگاهانه به دنبال زیبایی در تصویر و شیوه بیان بوده است. او اغلب از ترس خود می گوید؛ ترسش از پلیس مخفی سوریه هنگام عکاسی در دهه ۱۹۸۰ یا ۱۹۹۰.  اما این ترس ها هرگز او را متوقف نکرده است. او از ابراز احساسات خود هراسی ندارد. هر لحظه ممکن است ناگهان لبخند بزند یا گریه کند.

اگرچه او به شدت درونگرا است اما در فیلم ها و کتاب هایش موضوعات خصوصی زندگی خود مانند جدایی فرزندان بیماری یا عاشق شدنش را فاش می کند. الخوری می گوید: «نمی دانم که چرا صمیمیت باید شخصی باشد» و می افزاید: «خیلی چیزها در زندگی وجود دارد که توسط والدین یا معلمانم در مدرسه به من داده شده است که وقتی به آن فکر می کردم باور نمی کردم که در مورد من هم رخ بدهند.»

در طول جنگ ۳۳روزه اسرائیل علیه لبنان در سال ۲۰۰۶ که شامل تهاجم زمینی و بمباران بی امان حومه جنوبی بیروت بود زنی که الخوری دوستش داشت به ترک او فکر می کرد. عکس ها و فیلم های او «درباره جنگ و عشق» بحران های سیاسی و شخصی را در کنار هم قرار می دهند: شب های بی خوابی در هنگام بمباران سفر او به خارج از لبنان ملاقات بعدی او با این زن در استانبول اشک هایشان لحظاتی که در کنار هم اخبار مربوط به لبنان را تماشا می کنند در خاطرات و فیلم ها و عکس هایش ثبت شده اند.

الخوری همچنین در زندگی فرهنگی بیروت و خاورمیانه حضور داشته است. در سال ۱۹۹۷ الخوری با سامر محداد و اکرم زعتری عکاسان و هنرمندان دیگر بنیاد تصویر عربی را تأسیس کرد که هدف آن حفظ نمایش و مطالعه عکس های منطقه شامات و دیاسپورای عرب از قرن ۱۹ تا امروز است. در سال ۲۰۰۸ الخوری همچنین یکی از بنیانگذاران مرکز معماری عرب بود که بر برنامه ریزی شهری معماری و طراحی در جهان عرب تمرکز دارد. در سال ۲۰۱۷ پس از بازگشت از فرانسه به لبنان مرکز تصویر مینا را تأسیس کرد که به عکاسی در خاورمیانه اختصاص داشت. الخوری امروز دیگر با این سازمان ها ارتباطی ندارد و مرکز تصویر مینا تعطیل است.

انفجار بندر بیروت در اوت ۲۰۲۰ یک مقطع حساس برای الخوری هم از نظر شخصی و هم از نظر حرفه ای بود. مرکز تصویر مینا در کنار بندر بود و ویران شد خانه او در نزدیکی بندر تقریباً ویران شد. الخوری به زمینی که متعلق به خانواده اش در کوهستان بود نقل مکان کرد و اکنون در حال کشاورزی است. او یک الاغ خریده است زیرا ۲۰ دقیقه طول می کشد تا از یک سر ملک تا آن سر دیگر برود. او می گوید:«من در میان گل ها و صخره ها و درختان و دره ها و پرندگان زندگی می کنم و دریافته ام که طبیعت می تواند آرامش بخش باشد و آسیب ها را از بین ببرد. دوربینم را برای ثبت پرتو نور روی درخت یا شاخه نشانه می روم و دیگر از مردم عکس نمی گیرم. انگار به این آرامش نیاز داشتم تا زندگی گذشته ام را که پر از خطر و خشونت بود متوازن کنم.»

الخوری به کوهستان خود در لبنان باز خواهد گشت اما نگران است که اسرائیل اکنون این قدرت را داشته باشد که هر زمان که بخواهد در سوریه فلسطین یا لبنان مداخله کند. او معتقد است که اسرائیل تا زمانی که تاسیسات هسته ای ایران را نابود نکند بمباران های خود را متوقف نخواهد کرد.

*بازنشر مطالب دیگر رسانه ها در ساینس بلاگ به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان می باشد.

پایان خبر ساینس بلاگ

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "شاعرانگی در میانه ویرانی – ساینس بلاگ" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "شاعرانگی در میانه ویرانی – ساینس بلاگ"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه